-
یکشنبه
یکشنبه 19 اسفند 1403 18:28
چند روز پیش داشتم فکر میکردم چقدر دلم میخواد دوستی داشته باشم که بتونم برم خونهاش و با هم کتاب بخونیم. نه یک کتاب مشترک و چیزی مثل حلقۀ مطالعاتی (که اون هم بهنوبۀ خودش خوب چیزیه)، بلکه اینکه دو، سه ساعتی بشینیم یک جا و هرکسی کتاب خودش رو بخونه. اون وسط هم کمی اختلاط و معاشرت کنیم. من چیزکیک ببرم و اون چایی دم کنه...
-
چهارشنبه
چهارشنبه 1 اسفند 1403 21:12
یکی از خوانندههای وبلاگ قبلیم، یادم نیست کدوم یکی، یا اینکه اصلاً شناس بود برام یا نه، گفته بود کشیشِ سریال فلیبگ، یاد من میاندازدش. الآن که دوباره دارم فلیبگ رو میبینم، میخوام بهش بگم مرحبا! این کشیشه من رو یاد خودِ قبلیم میندازه. خیلی وقته افتِ کیفیت داشتم و هنوز هم کمر راست نکردم. بنابه دلایل عدیده که...
-
دوشنبه
دوشنبه 8 بهمن 1403 20:57
حالا که هم من دوشنبه رو خفت کردم و هم دوشنبه من رو، و خیل کثیری از علاقهمندانِ روزِ دوشنبه هم منتظرند تا دوشنبگیِ دوشنبهها رو براشون تبیین کنم، فرصت رو مغتنم میشمارم برای اینکه یادی کنیم از ملکالشعرا بهار و ارمغانِ بهار ایشان، فقرۀ چهلویکم. میفرمایند: چون تو را کدخداییکردن کام است، نخست هزینه (نفقه) به میان...
-
دوشنبه
دوشنبه 24 دی 1403 17:33
بااینکه امروز دوشنبه است و بهتره چیزی دربارۀ دوشنبهها بنویسم، اما باید این رو بهتون بگم که جولیوس سزار رو سهشنبه، 15 مارچ سال 44 پیش از میلاد کشتند. معناش برای ما چیه؟ سهشنبه هم به همون گُهیِ دوشنبه است. جولیوس سزار کی بوده؟ این رو نسل زدیها بهتر از هرکس میدونن، چون بسیار باسواد و مطلع و کتابخون و آگاه به امور...
-
یکشنبه
یکشنبه 2 دی 1403 20:50
نمیدونم شما هم تجربه کردید یا نه این وضعیت رو: از یکی، بنابه هر دلیلی، خوشت میآد و میری تو نخش و اگر بتونی، بهش پیام میدی و باهاش حرف میزنی — یا اگر نه، از دور باهاش لاس وهمآلود میزنی — و فکر میکنی اگر بتونی باهاش یهجور رابطه بسازی، رابطۀ قشنگی میشه — لزوماً هم رابطۀ عاطفی منظورم نیست؛ مثلاً فکر...
-
شنبه
شنبه 5 آبان 1403 20:06
درکل نباید انتظار خاصی از روزها داشت. یعنی شنبه هم همون گُهیه که پنجشنبه بوده و اگر پنجشنبهها نتونی کاری رو شروع کنی، پس شنبهها هم نمیتونی. آدم در عالم هستی فقط از خودش میتونه انتظار خاصی داشته باشه، که اون هم اکثر مواقع برآورده نمیشه. آره خلاصه. امروز چون حوصلۀ عکسگذاشتن و اینها رو ندارم، مطلب رو همینجا درز...
-
دوشنبه
دوشنبه 23 مهر 1403 20:59
مسئله اینه که هر روز نوشتن یه جور تعهد میخواد که در من نیست. مثل تعهدی که در نفسِ ازدواج نهفته است: شما از این لحظه به بعد فقط با این خانم الوبل. حالا منظورم این نیست که نوشتن بهخوبی اون اِلوبل باشه؛ نیست به مولا، ولی همونقدر صمیمیت و کار جسمانی میبره از آدم. اگر حرف من رو قبول ندارید، از هاروکی موراکامی بپرسید....
-
یکشنبه
یکشنبه 25 شهریور 1403 19:56
کلاً اکثر کارها، اگر فرشتۀ عادت به کمک آدم نیاد، سختتر از چیزیه که از دور بهنظر میرسه. حالا یه سری هم عادت بد داریم، که مسئول اون هم فرشته است، منتهی فرشتهای با سرشت [...]. بله، درست حدس زدید. در اون براکت + سه نقطه فحشی است. پ.ن.: امروز عکسمکس نداریم و خیلی سریع و هردمبیل این رو نوشتم. هدف خاصی هم از نوشتنش...
-
دوشنبه
دوشنبه 19 شهریور 1403 20:30
شنبه و یکشنبه دود شدند و به هوا رفتند. البته چه جای تعجب، وقتی جمعهشب از روزمرگی گسستی و مهمانیِ مفصلی ترتیب دادی که تا پنج صبح طول کشید؟ دوشنبهها * کلاً حرف و حدیث جالبی در فضا نیست. آدم باید زور بزند تا چیز دندانگیری پیدا کند برای گفتن، که آن هم به زحمتش نمیارزد، قطعاً. هرچند از دور اینطور بهنظر میرسید که...
-
پنجشنبه
پنجشنبه 15 شهریور 1403 21:22
یه وبلاگ جدید با یه هدف جدید: نوشتن روزانه (بهجز روزهای تعطیل)؛ درواقع، نوشتنِ همهچیز (با کمی خویشتنداری) و نوشتن از همهچیز. آدرس اینجا، آدرس یکی از وبلاگهای سابقمه؛ سابق که میگم، یعنی مال عهد عباسقلی خان. شاید جالب باشه دونستن این که نگارنده 22 ساله که وبلاگ مینویسه. کتاب امر روزمره در جامعۀ پساانقلابی ،...