پردۀ پنجم

همه‌چیز، چون نیک بنگری، تراژدی‌ست.

پردۀ پنجم

همه‌چیز، چون نیک بنگری، تراژدی‌ست.

یکشنبه

نمی‌‏دونم شما هم تجربه کردید یا نه این وضعیت رو: از یکی، بنابه هر دلیلی، خوشت می‌‏آد و می‌ری تو نخش و اگر بتونی، به‌‏ش پیام می‌‏دی و باهاش حرف می‏‌زنییا اگر نه، از دور باهاش لاس وهم‌‏آلود می‌‏زنیو فکر می‏‌کنی اگر بتونی باهاش یه‌‏جور رابطه بسازی، رابطۀ قشنگی می‌‏شهلزوماً هم رابطۀ عاطفی منظورم نیست؛ مثلاً فکر می‌‏کنی دوست‌‏های خیلی خوبی می‌‏شید برای هم. و بعد از چند روز، دیگه دستِ‌‏بالا یکی، دو هفته، طرف یه کاری می‌‏کنه، یه حرفی می‌‏زنه، یه موضعی می‌‏گیره که کلاً از چشمت می‌‏افته. بعد به عقلِ خودت شک می‏‌کنی. می‌‏شینی طرزفکر و پیش‌‏فرض‌‏هات رو وارسی می‌‏کنی تا ببینی چرا و چطور تبدیل شدی به آدمی این‌‏قدر سَبُک‌‏مغز و مَزبَله‌‏گرد که از یکی مثل این خوشت اومده. 

نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم ف دوشنبه 20 اسفند 1403 ساعت 14:04

اون چند خط اول رو هستم ها
ولی مابقی رو نه

همون چند خط اول خوبه دیگه

لیمو چهارشنبه 3 بهمن 1403 ساعت 14:50


خب پس چون دختر خوبی ام بیا چهار تا دونه پست بنویس.

دیگه چی؟

لیمو یکشنبه 9 دی 1403 ساعت 15:44 https://lemonn.blogsky.com/

پیش اومده برام اما زیاد خودم رو سرزنش نمیکنم چون معمولا یا طرف مقابل عجیب غریب بوده یا من معیار اشتباهی داشتم. که خب کاری نداره بعدش معیار رو درست کردم.

مرحبا. تو دختر خوب منی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد